پانصدو نوزدهمين جلسه شعر جوان در حالي شروع شد كه با بازگشايي مدارس و دانشگاهها تعداد دانشجويان و دانش آموزان تازه وارد در جلسه نيز فزوني يافته بود . حضور دوتن ازسربازان جلسه كه با موهاي سر تراشيده وبطور همزمان به مرخصي آمده بودند موجب شوخيهايي شده بود كه حال و هواي جلسه را خيلي عوض كرده بودپانصدونوزدهمین جلسه شعر جوان يكي از شادترين جلسات در طي سال 89 بود. آقايان: محمد صبوري ، بيات ؛ ناظمي ، رضا شجاعي ، دشتي ، مهدي آخرتي ، قاسم زاده ، مصطفي توفيقي ، اميررضا پدرام ، محمد دانشور و خانمها : پيام عسگري ، پوريوسف ، مريم دلدار ، نجمه دلدار ، باراني ، كلالي  و محرابي شعرهاي خود را خواندند كه در اين ميان شعر آقاي رضا شجاعي و محمد دانشورمورد نقد قرار گرفت .

 

معرفي اعضا

 

اين ماه : مهدي آخرتي

 

مهدي آخرتي از جوانان مستعد وخوش آتيه انجمن شعر جوان ميباشد . او متولد 21 خرداد 1365 است و مدت شش سال است كه به طور حرفه اي شعر را دنبال ميكند .آخرتي ايتداي شاعري خود را با سرودن اشعار كلاسيك  شروع نمود اما اكنون از سپيد سرايان موفق استان است . علاقه او به شعر و ادبيات باعث شد تا رشته تحصيلي دانشگاه را كه آي . تي بود عوض كرده و رشته ادبيات را دنبال كند . آخرتي مدت 2 سال در خانه فرهنگ محله بهار و مدتي نيز در حوزه هنري كارگاه شعر داشت . وي هم اكنون دوران سربازي خود را ميگذراند و در پادگان پرندك تكاور است . با هم يكي از اشعار او را ميخوانيم :

 

  

و دستانت آن دو خرگوش سفید کوچک

از ترس به آغوش من پناه آوردند



دلتنگ توام که تو زاییده ی دلتنگی و خیالی



ما صورت گرم نان را لمس کردیم

کنار هم نشستنمان ــ رسالت سفره ـ را

ما زمستان را کشتیم

در اتاق کوچکمان روی همان تخت دو نفره



دلتنگ توام که دلتنگی اجازه نمی گیرد



سبز صبور من

در قیل و قال این دنیای مدرن

دامن سنتی ات آرامگاه درد سرهای من است



دلتنگ تویی نیستم که تنهایی مردانه ام را پر می کند

که بی صبرانه دلتنگ <تو>ام


با دامنی شکفته و

پرهیز از لبخند

چون وحی از در می آیی

با دو بند بر شانه هایت

رسالت لوندی را بر دوش می کشی

گاهی هزار خدابانو در شیوه نشستن ات زانو زده

گاهی اسرار خلقت را در بوسه ای خلاصه می کنی



کبریتی در دست

به تماشای باغ اندوه می نشینم

حتی اگر بی پرده شاد بودن تجاوز به دلتنگی باشد



وقتی که نقش را گردآفرید ایفا می کند

بهتر که در کلاهخود ات گلی بروید

 

 

  

     مريم دلدار بهاري ( شاعرمجموعه فراتر از احساس)

 

 گفتم كه وقت رفتنت باران بگيرد

رنگين كمان روي سرت قران بگيرد

 

يك روز از تو زنده بودن را گرفتم

مي خواهم اين مرده دوباره جان بگيرد

 

شادم اگر با بي سرو ساماني من

اوضاع تو حداقل سامان بگيرد

 

بعد از تو سكان وجودم را خداوند

كاش از دو دست خسته شيطان بگيرد

 

دنياي بي رحم و مروت رادعا كن

بعد از تو با من اندكي آسان بگيرد

 

  

 اميررضا پدرام

( اين شعر به مصطفي توفيقي تقديم شده است )

 

 

چشم تو را كه توي پرانتز گذاشتند

من را ميان چند محافظ گذاشتند

 

به جرم اين كه چشم شما سبز بوده است

در شعر من چقدر مميز گذاشتند

 

 

حالا كه در جواب تمام سوالها

هي " مطلقا " و " اصلا" و "هرگز" گذاشتند

 

شاعر تمام كن غزل عاشقانه را

اينجا براي عشق مجوز گذاشتند

 

(دوستان عزیز میتوانند اصل این شعر را بااضافات جدید در وبلاگ آقای پدرام که در لینکها با نام کوکوی دوشب مانده ثبت شده مشاهده فرمایند ) 

  

محمدرضا صبوري

 

هربار دلت به دام شك مي افتد

برچيني عشقمان ترك مي افتد

انگشت دروغ را بر اين دل مگذار

اينگونه به روي عشق لك مي افتد

 

 

قبلا از تمام دوستاني كه به روز شدن وبلاگ انجمن شعر جوان را اطلاعرساني خواهند كرد صميمانه سپاسگذاريم