پانصد و هفدهمين جلسه شعر جوان پس از يكماه تعطيلي ( به مناسبت ماه مبارك

رمضان ) و با نيم ساعت تاخير ، ساعت پنج و نيم عصر روز چهارشنبه شروع

شد . ابتدا مسئول جلسه ، عمل غیر اخلاقی اهانت به ساحت مقدس قرآن کریم را

محکوم  و سپس آقاي ابوالفضل مبارز از شاعران جوان و خوش آتيه انجمن شعري

 قرائت كرد كه با نقد و بررسي جامع مواجه شد . آقاي رضا بروسان ( شاعر

 مجموعه ي يك بسته سيگار در تبعيد – برنده جايزه شعرخبرنگاران ) و آقاي رضا

 ياوري ( شاعر مجموعه كاكتوسها همديگر را دوست دارند ) و نيز خانم مريم دلدار

 ( شاعر مجموعه فراتر از احساس ) و تني چند از شاعران ديگرحدود 45 دقيقه بر

 روي شعرآقاي مبارز صحبت كردند . از ديگر شاعراني كه در جلسه شعر خواني

داشتند ميتوان به آقايان و خانمها :مصطفي توفيقي – نجمه دلدار – لگزيان –

بختياري – سعيد شاد – منیژه رضوان - نصرت کلالپور-هما سعادتمند – اخوان –

حسين رضايي اشاره كرد . در ذيل چند نمونه از اشعار قرائت شده آورده ميشود :

 

* سعيد شاد * ( شاعر مجموعه در استكان آخر – برنده جايزه شعر جوان كشور )

 

اگر شراب نبودي كه در سرم باشي

چرا درخت شدي تا برادرم باشي

 

چرا شراب نبودي چرا درخت شدي

كه مثل آينه اي در برابرم باشي

 

بيا كه باز نفهمي چقدر غمگينم

بيا كه شاهد لبخند آخرم باشي

 

نه خواستي كه بفهمي .. نه ميتوانستي

از اين به بعد مگر زخم ديگرم باشي

 

تو تاج خار مني بيش ازين درنگ مكن

مگر نيانده بودي كه بر سرم باشي

 

 

 

* هما سعادتمند *

 

چگونه گریه کنم؟

با اندوهی که از صدایم بلند تر است

ولبخندی که به دندان گرفته ام

می دانم

با سنگی که به سینه آویخته ام

دیگر به خانه باز نخواهد گشت

پرنده ای که از پیراهنم پریده است!

هنوز دستهایم

                        آستین شب اند

وجیب هایم از حرارت زیستن خالی

گاهی- زندگی

چون سوزنی که لای چرخ جهان ..گیر کرده است

ایستاده ام

 چون خون مرده در رگ شمعی

با استخوان پروانه ای درگلو

ونمی دانم

چرا شما که همیشه دهانتان

از کسالت دوستت دارم پر است

به سر انگشتتان گلی نمی روید؟

 تنهایم

 تنهای تنها

    اما

 باید دوباره صدایم را

 در ادامه گنجشکها پرواز دهم !

باید همیشه در نهایت هر چیز

دنبال کشف شروعی دوباره بمانم

 

  آه - خوشبختی

مرا روشن کن

سایه هایم عجیب کوتاه است.

 

* حسین رضايي * ( ترانه سرا ) 

 

اگه خورشیدو می دزدن غمی نیست
شب چشمای تو روشن خانومی

واسه من زندگی یعنی خود تو
بذا دنیارو بدزدن خانومی

 

مثل حرف از دهن افتاده ای
که همیشه از چشام سر می زنه

مثل پوست تن تو شعرای من
ساده و داغ و سپید و روشنه

 

همه جغرافیای صورتت
با بلندای فلات بدنت

منو ترسوندن از اینکه نکنه
تو رو دست اجنبی ها بدنت

 

بذا سقفی رو تفکر بذارن
درای پنجره بازه خانومی

من به سمت تو می چرخم که بگن
اینم از اهل نمازه خانومی

 

اگه خورشیدو می دزدن غمی نیست
شب چشمای تو روشن خانومی

واسه من زندگی یعنی خود تو
بذا دنیا رو بدزدن خانومی

 

ضمنا علاوه بر دوستان عزيزمان آقای مهدي آخرتي و آقاي ناظمي كه به خدمت

مقدس سربازي اعزام شدند آقاي  محمد رضا مسلمي  (پارسا )هم عازم هلند شدند  

 . براي اين عزيزان هر كجا هستند آرزوي سعادت و

خوشبختي داريم.